دیوان زاهد

مجموعه اشعار رضاقلی علی پور آزاد

دیوان زاهد

مجموعه اشعار رضاقلی علی پور آزاد

راز دلم

راز دلم
آسمان خسته ام صدایم کن
از حصار زمین رهایم کن
در غزل های زرد پاییزی
ناشکیباترین هایم کن
آسمان خسته ام ز خاکی ها
از حصار زمین رهایم کن

راز دل

راز دل
آنکه باغ نگهش غرق گل افشانی بود
نغمه ای داشت به لب گرم غزلخوانی بود
ذوق عشق ز امواج خروشان بشکست
بس که دریای دل از هجر تو طوفانی بود

راز دل

راز دل
چه می شود ای دل غافل اگر در این غوغا
ز کاروان محبت جدا نبودم من
گذشت حادثه و عمر من به بولهوسی
چه می شود اینکه اسیر هوای نبودم من

راز دل

راز دل
ای کریمی بین خجیلان آمدم
سر به زیر افکنده حیران آمدم
جای عذری چون نماند اندر برت
اشک ریزان همچو باران آمدم

گناه

گناه
دریغا نمی شد گناهم بسی
به آسودم آرام همچون کسی
اگر گوش به گفتار نیکان ببود
مرا خوردن کوی افسوس نبود
درغا گذشت عمر نشد کام دل
مگر بوده بیهوده فردای میل
کسی نام امروزه از ما نبرد
چه دانی که فردا تو را باد برد

دل با خدا

دل با خدا
سر خجلت به در خالق منّان می کرد
ز قصور عملش عذر شتابان می کرد
دل وامانده نکر حالت دیرینه بیافت
سر جبران برآورد چه طوفان می کرد
زلف مشکین بگسترده چو سایه به تراب
دو از آن اختر خود زر افشان می کرد
کاتبان دست به قلم برده و العف بنگاشت
جلوه ذوق از آن قرص نمایان می کرد
سر شوریده چو از بوسه جانان برخاست
به ثنا آمد و یاد از گل و ریحان می کرد
عهد کردم به زمان همچو شمع افروزم من
وی که پروانه نبود بال و پر افشان می کرد
سر برم گر به غمش حالت نقصان گیرم
شایدم دلبر ما یاد زمستان می کرد
دل نهم کی ببرت ای گل فرخنده زمان
در قفس مانده نگر بلبلم افغان می کرد
چاک شد سینه ام از مهر تو ای چاره مگر
زاهدی را همه شب عشق تو مهمان می کرد

ژولیده قبا


ژولیده قبا
شدم گدای درت جان فدای تو آری
بر این ژولیده قبا بخشد مگر تاری
سوال گشته بهانه در آن سرای تو پویم
بود که زان ید بیضاء بکف نهد خاری
تو طور من و سر بر آستان نهم
بر انتظاری زان سلب قامتت باری
هلاله احمدم لحظه از حجاب درآری
دو دیده تا که ببیند به چند برّاری
اگر یگانه من ذره زان حجاب درد
عروس دهر بپوشد قبا ز شرمساری
فدای لعل لبت غنچه وار زهم بگشا
بخوان در بر خود عاشقی چو بیماری
هزار پوزش از آن قرص بی مثال تو دلبر
نکرده بندگیت زاهد آنچه بود آری