دل فدای تو
مبادا با کسی دیگر ثنا و دشنامش
که هر دو آب حیات است و پخته خامش
خمار باده او خوشتر است یا مستی
که باد تا به ابد جان های ما جامش
ستم ز عدل ندانم ز مستی چشمش
مرا مپرس ز عدل و ز لطف و انعامش
جفای او که روان گر به زیر پای مرا
حریف مرغ وفا کرد دانه و دامش
بسی بعانه روانم نمود تا نرود
کشید جانب اقبال کام ناکامش
دوا نخواهد آنکس که درد او بشناخت
نشان نماند آن را که بشنود نامش
ببین ز درد گناه دیده بر غبار کنم
نه زاهدم به تضرع و یا که مفت طامش