-
یا علی المرتضی
1392/01/14 23:30
یا علی المرتضی همه ثنای خدا را ز مرتضی دیدم که جود و بنده گیش پرتو خدا دیدم جمال پاک تو گشت مشعل هدایت علی کمال عقل تو را عین پیشوا دیدم به دوستان تو همچون طبیب شد نظرم محبت تو علی عین جان به جا دیدم خدا محبت خود را بر روی تو بنهاد نبوده وزنه اعمال جز تو اعلا دیدم بهم زدم همه اوراق و جزء و قرآن را قصیم جنّت و نارش علی...
-
فاطمه جان
1392/01/14 23:30
فاطمه جان ای طالع افلاک و ای درّ منور ای اختر گیتی و ای دخت پیامبر لحظه بر حال تو کردم نظر زان که بود از خوب و بد کردم حذر چو می تپد دلمان هر زمان به مرقد تو مجال به دیده نماند از فراق مرقد تو نمی کند دلمان جز سفارش از حرمت نبود در دلمان جر رضای از نظرت هرآنکه دیده مزار تو می شود سرمست روی به باغ جنان و بگیر ز محسن...
-
شرابی
1392/01/14 23:28
شرابی گوزیم توکر شرابی ساقی دولاندور جامی انتظار باشا یتمز گورمینجه من یاری
-
سوم شعبان
1391/11/27 22:54
سوم شعبان آمده ماه منور نام او شعبان بود ظلم و جور از نام او در زمره نقصان بود نیمه شعبان دو نیم است میم محمد(ص) نون نوح هر دو یکباره برآیند کفر و کین ویران بود شین به شمشیر است اشاره در کف عین علی به یکسان بودن مردم در آن دوران بود ای دل رنجیده مردم ز فخر خاطر بدار صاحب این نیمه شعبان تو را سامان بود نام شعبان همچو...
-
خانه زاد کبریا
1391/11/27 22:53
خانه زاد کبریا خانه زاد کبریا یک تن بود آن هم علی بود خادمانش در حرم حوراء می یابم علی بود بود بر هم دیدگانش در چند روز بر جمال مصطفی آن هم گشود چشم علی بود روح مولود با نبی هم قرن بود آنکه در خدمت کمر بست بر نبی آن هم علی بود مصطفی را چون وحی آغاز شد وانکه بر صدق نبی اقرار کرد گویم علی بود در آن شبی که نبی را امان...
-
مژگان
1391/11/27 22:53
مژگان به زیر جنجر مژگان چشم تابش باد بیار پیاله تو ساقی که سرمه نازش باد بیا پیاله زنیم در کنار خواجه مان بها نمی طلبد ورنه جان فدایش باد بدون پرده تماشای شمع روا باشد اگر طمع ببری دل نه خون بهایش باد به دیده می نهد هر عاشقی غبار غمش وگرنه زاهد دلخسته خاکسارش باد هراس می برم از چشم بد به گیسویش وگرنه در پس هر تار صد...
-
انتظار
1391/11/27 22:53
انتظار در انتظار تو شد خشک چشم سار بین روان ز دیده ما گشت جویبار ببین به تا کی در فراغت مه بماند دیده بر سویت بدر این پرده غیبت ببینم تا که مه رویت
-
در عشق مهدی (عج)
1391/11/27 22:53
در عشق مهدی (عج) چون صبا اندر صحر از سوز جان می خوانمش کلبه ویران کردم و اندر زمان می خوانمش دامن افشادم به خاک و دیدگان دارند ابر گوهر چشم روان و دلفشان می خوانمش ای حریفانم ببینید نعره ی مستانه را جان من بر تار مویش گشت زان می خوانمش چشم شهلایش ندیدی همچو من جادو شوی از کمان جان ستانش نی امان می خوانمش این دلم گر...
-
غم تو
1391/11/27 22:53
غم تو اگر چه گلشن عمرم غم تو کرده خزان ولی به پای تو دارم امید و وصل هر آن اگر چه دست تهیم کوله بار به دوش امید به دولت عفو تو می رود نگران به آرزوی کرم پا نهاده ام به رهت بر این حقیر به ره مانده یار شو جانان به روح مهر تو من بال گشایم از کلبه به عشق گلشن تو بسته شد امید گران ز کسر بندگی ات عذرها به لب دارم بر آستان...
-
غم خانه ما
1391/11/27 22:52
غم خانه ما نمی گیرد کسی جز غم سراغ خانه ما را به زحمت جغد پیدا می کند ویرانه ما را از آن شادم که می آید غمش هر شب با بالینم چه سازم گر که غم هم گم کند کاشانه ما را ز سر تا پای من هستی زند موج از نگاه او نگهدارد خدا از چشم بد میخانه ما را دل مشکل پسندم را اسیر خویشتن کردم به دست آورده ای آسان گوهر یک دانه ما را نیفتد...
-
صبح
1391/11/27 22:52
صبح کاش با عشق آشنا می شد دلم مشرق مهر و وفا می شد دلم کاش در خلوتگه شام و سحر در نیایش با خدا می شد دلم می سرودم با سپیده شعر صبح از غم دنیا رها می شد دلم باز لاله چشم جوشان دوست پاک چون آئینه ها می شد دلم
-
زلف پر خمش
1391/11/13 22:33
زلف پر خمش آن روز اسیر لاله رویان بودم بر یاد گذشته نو بهاران بودم ای کاش در این غربت و تنهائی محض آئینه یاد خوب رویان بودم
-
در انتظار مهدی (عج)
1391/11/13 22:32
در انتظار مهدی (عج) بیا بشیر خبر از گمشده جانان به ما بگو چون است حال گل به بلبل دستان سرا بگو مائیم راز دار حکایت همین و بس از زلف پر خمش شده حالی به ما بگو نتوان راز فاش کرد به جز داغ دیده را این سینه چاک را سخن از آشنا بگو آنکس که عیب کرد به من دام زلف را گو ها بیا پیش نگارم به ما بگو گو تا نکرده ام قدم از مسیر عشق...
-
مهتاب
1391/11/13 22:32
مهتاب ای پادشاه حسن و جمال شهریار توایی حکم روان و فخر کنان بر دیار توایی آرام جان خسته دلان ذره مهر توست فرمانروای ملک و تن هر نگار توایی خورشید سرفکنده به پایت صلاح گفت مهتاب برد ظلمت و تابان بهار توایی فرخنده باد همه دولت سرای تو جهدم به اوج می رسد و پایدار توایی بر جرعه نوش تخت سلیمان بشارتی شمع امید و مایه هر...
-
درگه دوست
1391/11/13 22:31
درگه دوست هزار بوسه بر آن خشت خام درگه دوست سر از وصال نگیرد هر آنکه دلبرش اوست ز بوی مشک لطیف است در مشام و عزیز هر آندمی که رسد دامنش به تارک دوست نگیر عیب به ما دلت ز سنگ سرد است که جان نهاده به کف آمدم به طالب روست اگر نشان از این دوستان همین خواهی بدون پرده نگر خال در جبینش از اوست بریده دل ز همه نی دگر هوا و هوس...
-
در فراق مهدی
1391/11/13 22:31
در فراق مهدی در انتظار تو باد چشم ها هر دم دیگر بیا تو مونس غم امشب و هر شب دیگر کشم فراق رخت تا رسم به دیدارت توایی امید دلم مهدی یا نه مهدی دیگر
-
علی بود
1391/11/13 22:31
علی بود جهان برپا نبود مولا علی بود که زینت عرش را اسماء علی بود هزاران راز در اسماء نهفته خدا را راز این اسماء علی بود ای علی المرتضی ای کارفرمای قضاء امر می کرد و نهش یکجا علی بود علی ای حقیقت و حق علی ای امام مطلق تو که شاه و کد خدائی همه پیشوا علی بود در جهان نور تو واحد در سماء نور تو شاهد قضا بضم و قدر خادم بر...
-
پروانه ام
1391/11/13 22:31
پروانه ام به زیر خنجر مژگان چشم نابش باد به یار پیاله تو ساقی که سرمه نازش باد بیا پیاله زنیم در کنار خواجه ی مان بها نمی طلبد ورنه جان فدایش باد بدون پرده تماشای شمع روا باشد اگر طمع ببری پروانه در طوافش باد به دیده می نهد هر عاشقی غبار غمش وگرنه زاهد دل خسته خاکسارش باد
-
علی علیه السلام
1391/11/13 22:30
علی علیه السلام همه ثنای خدا را ز مرتضی دیدم وجود حق در آن شاه لافتی دیدم جمال پاک تو گشت مشعل هدایت علی کمال و عقل تو را پیشوا و اعلا دیدم به هر کجا که شدم نام تو بیان دیدم به هر سرای شدم علم تو عیان و زیبا دیدم به دوستان تو همچون طبیب شد نظرم محبت تو علی در دلش نهان و بینا دیدم خدا محبت خود را به روی تو بنهاد تمام...
-
چشم من گردد به سویت
1391/11/13 22:30
چشم من گردد به سویت چشم من گردد به سویت دل فدای روی تو گوشه ی چشمی به ما کن مانده ام در کوی تو غنچه لب بگشود و بلبل یاد کرد از سوز دل ای عزیزا لب کنم غنچه بر آن گل روی تو این رقیبان بال بگشایند سوی هم از مهر خود این من دیوانه را بین دم زنم از خوی تو شمع را گردش پروانه است اندر طواف لحظه ای افکن حجاب و بال گشایم سوی تو...
-
زبان زشت
1391/11/13 22:30
زبان زشت زبان در بند کن با زشت رویان که از خوی بدش آسوده گردی غم دلبر گشا با ماه رویان اگر شد مرحمش آسوده گردی
-
یا محمد یا علی جویم
1391/11/06 15:34
یا محمد یا علی جویم هر دل بیدار و خسته می جوید یا محمد یا علی گوید آن دل اگر مهر خدا دارد بر زبان این جمله را آرد گر مه و خورشید می تابد ذره ای از نور او دارند گر دلت عشق خدا جوید در صراط المستقیم پوید چون محمد سایه لطف خدا شد عشق جاوید در دل ما هم بجا شد چو شد در حجاز روی خوشید عیان رسید نور پاکش به هر بیکران دل مرده...
-
محمد عربی
1391/11/06 15:33
محمد عربی محمد عربی سید و رسول و نبی بگفت در فتح مکه علیست وصی و ولی چنان داد پایه همت به فردش نمود در هر دو عالم سربلندش ثنا خوان محمد کبریا شد محمد شافی روز جزا شد چه گوشم من ثنای او خدا گفت که نام اوست با نام خدا جفت چو احمد سید صادق امینی جهانی رحمت العالمینی محمد صادق الوحی و امین است سزای صدر و بدر و آفرین است...
-
سیّد مرسل
1391/11/06 15:33
سیّد مرسل سید مرسل آن چراغ جهان صاحب وحی آشکار و نهان خنده آورد آسمان و زمین چون گشود چشم بر جهان امین چون بخندید بر جهان نبی آفتاب سعادت ازلی آمد از آسمان ندای ولی چشمه زندگانی ازلی عالم خاک را نظام دهد جلوه بوستان و جان نهد خنده کرد بر جهان چو باغ نبی جان عالم محمد عربی آستان درش قبله دوست بارگاهش ریاض جنّت اوست شرح...
-
خدا را زان نظر کردم
1391/11/06 15:33
خدا را زان نظر کردم کمربندم چو عبدان در اطاعت که میجویم از آن فیض عبادت خضوع و خشوع را صبر بادت به اندک هم چنین حالی کفایت لجام دیده در دستم تفکر را بدو بستم جام عشق سرمستم خدا را عبد در بستم چه خواهی خسته احوالم ز خلق زنده بیزارم ندانم کرد چه دیوانم بدان احوال بیمارم بزرگان را نظر کردم ز بدنامی حذر کردم خدا را زان...
-
سایه لطف خدایی
1391/11/06 15:33
سایه لطف خدایی محمد مصطفی سایه لطف از خدایی وان بشیر و کان نظیر هادی از بهر مایی همای رحمت العالم صراط المستقیم وی ابوالقاسم محمد شد ارسال بقائی حب طاها تویی و یا که یاسین نام توست نور فروشی ای محمد زینت عرش و سمائی میان جزوه قرآن نام تو امّی بود مادر گیتی توئی و قائم فرش بی انتهایی مربی بر خلایق راه عشق آموختی ور تو...
-
هلال شب تارم
1391/11/06 15:32
هلال شب تارم مه من تو پرده بگشا ز جمال کبریائی همه خلق تا ببینند به چه حد دل ربایی بشد آنکه تا ببینم به چه حد مه لقایی به دو دیده انتظارم چه شود ز در درآیی هلال من تو چرا در حجاب پنهانی شده انتظارم از حد نبود که سر آیی هلال یک شب تارم مشو از زهره بیزارم نشسته در لب بامم که تو از حجاب برآیی گر نشان از درد جویی دلم...
-
از شرم و گناه
1391/11/06 15:32
از شرم و گناه راه گم کردم چه باشد گر به راه آری مرا رحمتی بر من کنی و اندر پناه آری مرا شد جهان در چشم من چون چاه تاریک از فروغ چشم آ« دارم که بر بالای چاه آری مرا دفتری گر دارم آ« ساعت که گویی باز کن از خجالت پیش خود در آه آه آری مرا زمان از شرم و تقصیری که کردم در عمل همچو کشتی ز آب چشم اندر شنا آری مرا هر حدیث من...
-
چه گویمت
1391/11/06 15:32
چه گویمت ای پرتو جمال الهی چه گویمت ای فیض فضل نامنتهایی چه گویمت خواهم ز لطف وجود تو شکری کنم ادا آن هم ز لطف توست الهی چه گویمت گر کاینات خصم شدند از کسی چه باک ای جان و دل تو پشت و پناهی چه گویمت وصف تو بر صحیفه دل ها نوشته اند بالاتر از سفید و سیاهی چه گویمت
-
دل فدای تو
1391/11/06 15:31
دل فدای تو مبادا با کسی دیگر ثنا و دشنامش که هر دو آب حیات است و پخته خامش خمار باده او خوشتر است یا مستی که باد تا به ابد جان های ما جامش ستم ز عدل ندانم ز مستی چشمش مرا مپرس ز عدل و ز لطف و انعامش جفای او که روان گر به زیر پای مرا حریف مرغ وفا کرد دانه و دامش بسی بعانه روانم نمود تا نرود کشید جانب اقبال کام ناکامش...