دست حاجت
ای خالق زمین و زمان ای خدا ببخش
این بنده را به رحمت بی انتها ببخش
شرمنده خاطریم ز فرمان ایزدی
شرمنده را به خاطر خیرالنساء ببخش
ای خالق زمین و زمان ای اله من
این بنده را به خاطر اسم خدا ببخش
شرمنده خاطریم ز کردار زشتمان
یا رب مرا به خون دل مرتضی ببخش
هرچند شرمسار به درگاه ایزدیم
یا رب به اشک دیده خونبار ببخش
دریای رحمتند شفیعان درگهت
یا رب به خون سر مرتضی ببخش
گر من مقصرم تو که دریای رحمتی
هر یک گناه ما نظر کبریا ببخش
رحمتت عامست ومیبخشی به هردمانده ای
مانده در راهم به صد آهم آشنا ببخش
بار الها این دل درمانده را درمان ببخش
چشم پوشان از گناهان گدا را عطا ببخش
بنده گم کرده راهم راه و رمسی کن حواله
به رحمت این دل بیمار را شفا ببخش
ای چشم عاشقان همه بر آستان تو
رحمت فرست زاهد این بینوا ببخش
بخششت عام است می بخشی گناه بنده را
دست حاجت پیش می دارم خداوندا ببخش
هر گناهی کردم و دارم خداوندا ببخش
من برآن کردار اقرارم ای جانا ببخش
عالمی بر عیب و تقصیرم چه سازم خالقا
واقفی بر غیب و اسرارم صبحانا ببخش
به شنیدن راز دل را بر تو باید فاش کرد
کردهای ناپسندم کی توان ربنا ببخش
آب دیده همچو بارانم خداندا ببخش
بر من پیچیده افکار دیده گریان را ببخش
بر گناه سخت بسیارم دل افکارم
هم بر آن پیشینه اقرارم بیا کارا ببخش
خداوندا ببخش
گر قصورم گشته اندر بندگی خداوندا ببخش
زان نصیبم گشت این شرمندگی خداوندا ببخش
گر گناه کرده می دارم خداوندا ببخش
شد دلم بیزار زین درماندگی خداوندا ببخش
کی رواست جز سر نهم بر پای دوست
تا ادا گردد زان زارندگی خداوندا ببخش
قصد از دعا اجابت امر است و بندگی
سر می نهم به پای تو تا بندگی ببخش
گر من نیم سزاوار رحمتت
دست زان شده به سر خارندگی خداوندا ببخش
ای خالق زمین و زمان ای خدای من
این جان مرده را سازندگی ببخش
زاهد اگر نبود سزاوار رحمتت
دست بر دعا گرفته و گویندگی ببخش
احمد مرسل آن چراغ جهان
علمش بر عالم آشکار و نهان
سید مرسل آن جهان نبی
آفتــــاب ســـعادت ازلـــــی
دیده بگشود بر جهان نبی
نور عالم محمد عربی
عرش را داد زینت ابدی
نام احمد محمد عربی
هر گلستان گرفت خوش بویش
بلبلان نغمه خوان گیسویش
از صبح و وصال احمد عربی
شب داد بشارتم ز نور ابدی
آن شب که من و عشق تو بودیم یارب
صبح داد بشارتم ز خورشید عرب
روزانه کسی نبوده همدم از خویش
شبها غم عشق او بسر می پودم