دیوان زاهد

مجموعه اشعار رضاقلی علی پور آزاد

دیوان زاهد

مجموعه اشعار رضاقلی علی پور آزاد

زنجیر من

زنجیر من
زنجیر من از زلف نگاری بوده است
آویخته زین گردن زاری وبده است
هر حلقه زآن قلب چو من معشوقیست
بافنده آن عاشق زاری بوده است

دل من

دل من
دیدی اندر دل من مهر تو یک دنیا بود
قطره باران نبود بهر تو یک دنیا بود
چه شد از دیده ما چهره ببستی جانا
چو خرمان گذری قهر تو یک دنیا بود
قدر رعنای تو نازم چه خرمان گذری
غرق کرده همه را نهر تو یک دنیا بود
شده ام در غم تو همچو کمان قامت من
بسکه غوغای سر از نهر تو یک دنیا بود
چو صبا می گذرد از نظرت جان من است
به تماشا شدنم بهر تو یک دنیا بود
سبب هجرت تو لیک فنایم خواهد
طوطیایم روان دهر تو یک دنیا بود
دانم آخر فراق تو کشد زاهد را
کو نیازی به تیغ زهر تو یک دنیا بود

از یاد برفت

از یاد برفت
جز یاد توام از دل ناشاد برفت
وز سینه هوای گی و شمشاد برفت
کس تغرف ذکر تو چنانم دگر
در ذکر توام ذکر تو از یاد برفت
جز یاد توام از دل ناشاد برفت
وز سینه هوای گی و شمشاد برفت
کس تغرف ذکر تو چنانم دگر
در ذکر توام ذکر تو از یاد برفت

تا کی

تا کی
بیا جانا دو چشمان تار تاکی
خداوندا چنین افکار تا کی
نشینم بر سر راهت بیائی
من و باد صبا گفتار تا کی
بیا زاهد حکایت کن ز حسنش
زین ژولیده دارد آر تا کی

این گونه

این گونه
گفتم بر آن کسان که با پرهیزند
این گونه میرند و چنان برخیزند
ما ایم می معرفت و عین الیقین
شاید که بحشرمان چنان انگیزد

کوثر باشد

کوثر باشد
گفتم صنما بهشت و کوثر باشد
جوی می و شعد و شیر و شکر باشد
و آن گاه نگر می چند قدحی بر دستم
دانم که امید ز نقد خوشتر باشد

حورعین

حورعین
گفتم بهشت و حورعین خواهد بود
جوی می و شیر و انگبین خواهد بود
گر من می و معرفت گزیدم چه باک
چون عاقبت کار چنین خواهد بود