جنت مکان
گر شده انفاق ز صبحان تو را
در بگشاید همه رضوان تو را
سر بفرازان غم کردار مگیر
وزنه گران آمد شد کان تو را
رنج زمان رخت ببست از میان
یار گزید عشرت و هوران تو را
چون دل تو مخزن مهر خداست
بهر همان بوده دوران تو را
خلعت شایانه بر اندام تو
جنت و فردوس شده میدان تو را
با همه نیکان شده ای هم قدم
جنت از آن پس شده جولان تو را
ذره نشان از غم روزی مباد
خالق صبحان شده خواهان تو را
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان زان لب شادان تو را
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان تو را
جان به کف اندر ره تو عاشقان
زاهدا گشته زآن صورت تابان تو را